دیدار'>دیدار
معنوی مثنوی'>مثنویدیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۵۸) (حکایت قاضی و زن جوحی) وداستان به آنجا رسید که قاضی از ترس رسوایی خود را در صندوقی تنهان کرد.چوحی خود را به بی خبری از حضور او زده، با صدای بلند به زنش می گوید: «من چه دارم غیرِ آن صندوق، کآنهست مایهٔ تهمت و پایهٔ گُمان ۳۶خلق پندارند زر دارم درون داد* واگیرند از من زاین ظُنون* ۳۷صورتِ صندوق بس زیباست، لیکاز عُروض* و سیم و زر خالی ست نیک ۳۸چون تنِ زرّاقِ* خوب و باوقاراندرآن سَلّه* نیابی غیر مار ۳۹من برم صندوق را فردا به کو*پس بسوزم در میانِ چار سو* ۴۰تا ببیند مؤمن و گبر و جهودکه در این صندوق جز لعنت نبود» ۴۱گفت زن: « هَی*؛ در گذر ای مرد از این!»خورد سوگند آن که :«نکْنم جز چنین» ۴۲از پگه حمّال آورد او چو باد زود آن صندوق برپشتش نهاد ۴۳اندر آن صندوق، قاضی از نَکال*بانگ می زد ک:«ای حَمال و ای حَمال!»۴۴کرد آن حمّال راست و چپ نظرکز چه سو در می رسد بانگ و خبر؟ ۴۵« هاتف* است این داعی*ِمن؟ ای عجبیا پری*ام می کند پتهان طلب؟» ۴۶چون پیاپی گشت آن آواز و، بیشگفت هاتف نیست باز آمد به خویش ۴۶عاقبت دانست کآن بانگ و فغانبُد ز صندوق و، کسی در وی نهان ۴۷*داد؛ دادو دهش،احسان ـ *ظُنون؛ ج ظَنّ، خیالِ باطل ـ *عُروض؛ج عَرض،جنسقیمتی ـ *زَرّاق؛ بسیارمکّار ـ *سَلّه؛ سَبَد.{منظور سبدِ تن آدمی ست} * کو؛ کوی*چارسو؛ بازارجهاردهنه ـ*هَی؛ و یا هِی، صوت ست برای برحذر داشتن از کاری*نَکال؛ جزای سخت ـ*هاتَف؛آواز دهندهٔ پنهانی ـ*داعی؛نداکننده ـ*پری؛جن.سپس مولانا وقفه ای در نقل ایجاد کرده، شنونده را متوجه منظور اصلیِ حکایت می کند. درواقع امر تمام داستانِ دژ هوش ربا بر گرد همین محورست که عشق مجازی در هر صورتیچه در قالبِ پرستشِ زیبایی های مادی و چه در صورت شهوانی محض که شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 12:32